عشقولانه

درمورد عشق وعاشقی

عشقولانه

درمورد عشق وعاشقی

تولد من

با سلام خدمت همه دوستان  عزیزم از اینکه نتونستم یک مدتی

بیام و وبلاگو به روز کنم شرمنده هستم در گیر امتحان های پایان ترم بودم

راستی یه خبر روز ۲۵ دی ماه تولد منه من ۲۱ ساله میشم می خواستم در

این مورد یه چیزی بنویسم ولی هر چه تلاش کردم به مغزم فشار وارد کردم نشد

که نشد

فقط میگم

خدایا ازت ممنونم که اجازه دادی من سن ۲۱ سالگی را تجربه کنم.

در این یک سال از عمرم بهترین حادثه های زندگیم  به وقوع پیوست

آشنایی با دو دوست خوب ومهربون ...

دوست عزیزم مهشید جان که دوست داشتنش اندازه ای نداره

ودوست عزیزم سپهر جان که مثل یه برادر بزرگ تر الگوی منه و من دوستش دارم

خدایا ازت ممنونم که در این سال هدیه زیبا الهی عشق را به من دادی و منو

با  او آشنا کردی ...

خدایا متشکرم

 

نگاه تو

  

  تقدیم به تو...

  آن روز که تو را دیدم وبه آن نگاه پرخروشت دل باختم

  غربت چشمانت را چه آشنا یافتم

   آن نگاه با من غریبه نبود

   نگاه تو را در امتداد رویاهایم دیده بودم ...

   وآن روز که نگاهم به نگاهت پیوند یافت قلب بیمار اما عاشقم به تپش افتاد ومن...

   ومن زندگی دوباره را با عشق تو یافتم...    

    ای زندگانی من ...

     ای همه وجود من...

     ای آغاز وپایان من ...

      با تمام وجود ترانه دوست داشتن تو را فریاد می زنم.....

 

 

 

دوست داشتن

عاقبت یکروز...

می گریزم از فسون دیده تردید

می تراوم همچو عطری از گل رنگین رویا ها

می خزم در موج گیسوی نسیم شب

می روم تا ساحل خورشید

در جهانی خفته در آرامشی جاوید...

                                                       فروغ فرخزاد...

تقدیم به یگانه دوست داشتنی قلبم...

دوست داشتن...

امشب از آسمان دیده تو

روی شعرم ستاره می بارد

در زمستان دشت کاغذ ها

پنجه هایم جرقه می کارد

***********************

شعر دیوانه تب آلودم

شرمگین از شیار خواهش ها

پیکرش را دوباره می سوزد

عطش جاودان آتش

**********************

آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

***********************

از سیاهی چرا هراسیدن

شب پر از قطره های الماس است

آنچه از شب بجا می ماند

عطر سکر آور گل یاس است

***********************

آه، بگذار گم شوم در تو

کس نیابد ز من نشانه من

روح سوزان وآه مرطوب

بوزد بر تن ترانه من

***********************

آه، بگذار زین دریچه باز

خفته بر بال گرم رویاها

همره روزها سفر گیرم

بگریزم ز مرز دنیاها

***********************

دانی از زندگی چه خواهم

من تو باشم...تو...پای تا سر تو

زندگی گر هزار باره بود

بار دیگر تو...بار دیگر تو

***********************

آنچه در من نهفته دریایی است

کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین توفان

کاش یارای گفتنم باشد

**********************

بس که لبریزم از تو، می خواهم

بدوم در میان صحراها

سر بسایم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریاها

***********************

آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

                                                   فروغ فرخزاد........