عشقولانه

درمورد عشق وعاشقی

عشقولانه

درمورد عشق وعاشقی

برای دوست خوبم

امروز می خواهم از قلبی به وسعت دریا

از روحی سرشار از احساس

ازچشمانی پر از شوق ومهربانی

از دستانی گرم وحیات  بخش بنویسم ولی...

...ولی ذهنم یاری نمی کند ... دستم توانایی نوشتن  ندارد چون تو آنقدر بزرگی

که کلمات ناچیز و حقیرانه من در خور بزرگی تو نیست خوبم...

به قول خودت مگر عشق و دلدادگی مال لیلی و مجنون است...

من هم مثل تو میگم  نه ...

من امروز می گویم من عاشق تو هستم من تو را دوست دارم با تمام وجود م

دوست خوبم مهشید جان

گلکم ...

با شادی تو شادم با خنده تو خندانم با گریه تو می گریم

آروزیم این است که آسمان چشمانت هیچ وقت بارانی نباشد.

از خدا می خواهم این پیوند دوستی که صادقانه و با دلی به دور از رنگ و ریا بسته شده است

تا ابد باقی بماند ...

هر روز استوار تر هر روز شاد تر هر روز خندان تر باشیم

خدایا ما را برای هم نگه دار

آمین ...

راستی مهشید ما ایهام داره عزیزم

تولد من

با سلام خدمت همه دوستان  عزیزم از اینکه نتونستم یک مدتی

بیام و وبلاگو به روز کنم شرمنده هستم در گیر امتحان های پایان ترم بودم

راستی یه خبر روز ۲۵ دی ماه تولد منه من ۲۱ ساله میشم می خواستم در

این مورد یه چیزی بنویسم ولی هر چه تلاش کردم به مغزم فشار وارد کردم نشد

که نشد

فقط میگم

خدایا ازت ممنونم که اجازه دادی من سن ۲۱ سالگی را تجربه کنم.

در این یک سال از عمرم بهترین حادثه های زندگیم  به وقوع پیوست

آشنایی با دو دوست خوب ومهربون ...

دوست عزیزم مهشید جان که دوست داشتنش اندازه ای نداره

ودوست عزیزم سپهر جان که مثل یه برادر بزرگ تر الگوی منه و من دوستش دارم

خدایا ازت ممنونم که در این سال هدیه زیبا الهی عشق را به من دادی و منو

با  او آشنا کردی ...

خدایا متشکرم