عید آمد ...
بهار آمد...
زمستان رفت...با کوله باری از خاطره سال تموم شد و سال نو آمد.
سال نو آمد با هزاران امید وآرزو...
با هزاران خاطره به ثبت نرسیده ...
وقتی که سال تحویل می شد همون لحظه ای که عقربه ثانیه شمار آمد روی ۳۵ ثانیه
همون لحظه ای که قلب آدم برای یک لحظه تند می زنه همون لحظه ای که نفس آدم بند میاد
تو را یاد کردم تو را با تمام خاطراتت ...تو را با چشمان نافذت دیدم ...دیدمت
در آن لحظه کوتاه یک سال با شکوه از مقابل چشمان من گذشت ...سالی که سرتاسر آن با یاد تو
و با حضور پر شور ونشاط تو گذشت...
می دونی از خدا چی خواستم ؟
گفتم خدایا ...ای مهربونم...به او دلی عاشق عطا کن و به من دلی عاشق تر از آن ...
گفتم ...
گرچه زشراب عشق مستم عاشق تر از آن کنم که هستم...
به امید روز پرواز در آسمان عشق و محبت...
هر جا هوا هست زندگی هست ...
هر جا زندگی هست هوا هست...
هوا را تنفس کن هوا را به درونت راه بده...
هوا عشق است عشق هوا است ...زندگی عشق است عشق زندگی است ...
عشق را با جانت آشنا کن ...آن را تنفس کن مثل هوا ...
عشق مثل هوا دیده نمیشه ولی هست نمیگه کی میاد ولی میاد ...
عشق مثل خون تازه ای هست که زندگی بخش روح وجان است...
از شبنم عشق خاک آدم گل شد صد فتنه وشور در جهان حاصل شد
سرنشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره فروچکید و نامش دل شد...
امروز می خواهم از قلبی به وسعت دریا
از روحی سرشار از احساس
ازچشمانی پر از شوق ومهربانی
از دستانی گرم وحیات بخش بنویسم ولی...
...ولی ذهنم یاری نمی کند ... دستم توانایی نوشتن ندارد چون تو آنقدر بزرگی
که کلمات ناچیز و حقیرانه من در خور بزرگی تو نیست خوبم...
به قول خودت مگر عشق و دلدادگی مال لیلی و مجنون است...
من هم مثل تو میگم نه ...
من امروز می گویم من عاشق تو هستم من تو را دوست دارم با تمام وجود م
دوست خوبم مهشید جان
گلکم ...
با شادی تو شادم با خنده تو خندانم با گریه تو می گریم
آروزیم این است که آسمان چشمانت هیچ وقت بارانی نباشد.
از خدا می خواهم این پیوند دوستی که صادقانه و با دلی به دور از رنگ و ریا بسته شده است
تا ابد باقی بماند ...
هر روز استوار تر هر روز شاد تر هر روز خندان تر باشیم
خدایا ما را برای هم نگه دار
آمین ...
راستی مهشید ما ایهام داره عزیزم